واقعن حس میکنم سنگدل شدم😑

باهاش خدافظی کردم و گفتم کاری نیس دارم میرم خونه! بعد کلی قربون صدقه رفتنم گف مواظب خودت خعلی خعلی باش و از اون حرفااا

این ناز کشیدنش ناراحتم میکنه ..این قربون صدقه رفتناش!!هعییییی خدااا من بد کردم باهاش اونم زیااااد هوووووف

بمیرمم واسش نمیدونم چرا دلم واسش گرفف هعییی واقعن بعضی وقتا حس میکنم سنگدلم ک اینهمه بهش سخت میگیرم ولی...

دیشب بااینک حال خودش خوب نبود هرکاری کرد حالمو خوب کنع

بیخیال میگذرع این روزااا خدا بزرگع تا ببینیم اخرش چی میشع

انگا تو ی شرکت مشغول ب کار شدع ...واس تاخییر جواب دادنش گف از شرکت باهام تماس گرفتع بودن!!میخاس ی جوری بهم بگه ک داره کار میکنه تو شرکت:)موفق باشه

ولی خداوکیلی این روزا نمیدونم چ مرگمع ک دلم فقد هواشو میکنه و میخام کنارش باشم و کنارم باشه!!یاد بالای درخت افتادم ک گف یا باید بزاری توت بزرگ رو  بزارم دهنت یا میندازمش زمین..هعییی چ روزایی بود خداییی

دیــشب مثل قبلناا

 خعلی وق بود باهاش نحرفیدع بودم ...دیشب باهاش حرفیدم!!عادی مث همیشع و رابطع عادی ک قبلن داشتیم!!دوباره گوشیش خراب شدع..نرگس از دستش افتادع تو اب !!

از حق نگذریم دلم واسش تنگ بود!!چن وق بود خعلی ذهنمو مشغول کردع بود 

خیلی سخته کسیو دوس داشته باشی ولی نخای باهاش باشی!واقعن دوسش دارم ولی ازش دل زده شدمم،،کاراش و مخصوصن حرفاش دل زدم کرد !

این روزا خیلی بافکرش درگیر بودم ولیی هیچوق نمیخام...

بازم گف منتظرم و الان جواب نده و فردا صب جواب بده ولی من همونجا نه رو گفتم بهش:/

واای از دل درد دارم میمیرممم احح خاک تو سر خاله پری://