هـــــیـٰـــــســــْـتـــْریــــــٰکـــــــ

خودمـــو خاطــراتشــــ....

هـــــیـٰـــــســــْـتـــْریــــــٰکـــــــ

خودمـــو خاطــراتشــــ....

هـــــیـٰـــــســــْـتـــْریــــــٰکـــــــ

حس بدی است
خودت رامسبب
گریہ های شبانہ کسی بدانی...

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۵/۰۷
    دل
  • ۹۷/۱۱/۲۳
    :/"
پیوندهای روزانه

۲۴ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

....

الان نبودنشو حس میکنم 
جای خالیشو!!
اصن تا این موقع بیدار نمیموندم مگر اینک بااون بحرف شده بود اصن نخابیم شبو فقط بحرفیم هر چیزی میشد دیگ تا حد چرت و پرت گفتن بریم
تقصیر خودش بود
اح بازم خاطرات....
ینی الان چیکار میکنه!! خابیده!!فک نکنم اون همیشه عادت داش دیر بخابه حتی بعضی وقتا منم مجبور میکرد بیدار بمونم هر چقد میگفتم بزا برم بخابم بابا دیر وقته انگار ن انگار 
هوووف دیگ خاطارت گذشته نباید برگردم عقب!
امیدوارم الان هرکجاس سالم باشه و شاد
الان اگ میگفتم شاد باشی و یا هر وق میگف دلم گرفته میگف بدون تو ن سالمم ن زنده !! دل گرفتگیشم بخاطر نبود من بود هه مقصر خودت بودی عاشق جان حتی خودتم ب این اعتراف کردی ک مقصری...

دیگ نمیتونم

کشش ندام دیگه

این همه اتفاق بعدش انتظاراتشون با این وضع تا کجاس!!!

واسشون متاسفم 

حماقتو دارم با چشمام میبینم 

دیگ نهایت خستگیو دیدم

اینک دیگ ندونی چیکار کنی

اینک دیگ هیچی ب ذهنت نیاد

اینک خودت هزارتا مشکل داشته باشی و مشکل بقیه رو هم بکشی

اینک دیگ آخراشی

اینک ندونی ب کی پناه ببری 

دیوااااانه کنندس

بزرگ شدنم حد داره من دیگ پیر میشم 

من نمیخام درکم بره بالا من نمیخام بزرگ شم من نمیخام اینهمه مشکلو تنهایی بکشم و دم نزنم

خدایااااااااااااااا

بسمه این همه سال بســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!



امروز مزخرف!!

امروز مثلن خیر سرم صب پاشدم درس بخونم شنبه امتحان دارم باید بااون حجم کتاب و مطلب ک مونده از امروز شروع میکردم صب تا ساعت۱۰خوندم و طبق معمول سردرد داشتم من ک هیچوق 

خابم نمیومد امروز بخاطر سردرد نمیتونستم چشامو باز نگه دارم خابیدم و ساعت ی ربع مونده ب دو پاشدم دیگ حتی نمیدونستم سر هم دارم هول هولکی ی چیزی خوردم و بازم خاب تا الان بابام خیعلی نگران شده زنگ زد مطب دکتر مغز و اعصاب تا ی عکسی چیزی بگیره دیگ دکتری نموند من نرم از داخلی تا چشم پزشک حالا نوبت اینه ک دکتر مطب نموند ینی الان من موندمو ی عالمه درس و سر درد ://

ینی من تو عمرم اینقد نخابیده بودم.نمیدونم چرا گوشم کلن تیر میکشه سرم کم بود گوشمم اضافه شد و این وقته ک میگم بمیرم بهتره!!

NO ASAB

 الان وضعیتم



NO ASAB


احساس میکنم دارم خفه میشم


چرااینجوری میشم من!!انگار ی چیزی جلومو گرفته ن میتونم گریه کنم ن 

حرف بزنم ن درس بخونم ن ...


اونم الان مث منه الان گف دلش گرفته این باعث شد ب من بیشتر تلقین شه 

اح چرا الان باید اس ش رو میدیدم :/

شخصیت من در96

امتحان امرو خوب بود !! 

امرو میخام از خودم بگم !ی دختر غد و ی دنده ک بقول یکی اگ از غرورم بزنم خیعلی چیزارو میتونم بفهمم اما خو هرکی ی شخصیتی داره ، لجبازم و دوس دارم از همه چی سر دربیارم ک این کارم ی روز سرمو ب باد میده :/ خیلی زود بهم بر میخوره ، رک عم و جواب هر کسو همونجا بهش میدم تا برم پشت سرش بگم، خدا عصبانیتمو ب هیشکس نشون نده خیعلی تندگو میشم مث بابام!! ینی قهر ها و عصبانیت های الکی هم زیاده اما وقتی عصبانی واقعنی بشم دیگ فاجعه میشه !! (خیعلی بده این اخلاقم)، خدارو شکر روابط عمومی خوبی دارم 

تنها اخلاقی کـ خودم عاشقشم اینه ک ب هیچکس اجازه نمیدم بهم اهانت کنه یا شوخی های خرکی و یا هر چیزی ک ناراحتم کنه!!

خیعلی دوس دارم خیعلی از اخلاقامو عوض کنم اما سخته وااقعنی 

این از شخصیت کلی من در سال96 

امشب منو بی حوصلگی

امتحان فردارو خوندم چون قبلن کامل خونده بودم فصی اولو نیاز ب خوندن انچنانی نداشت فقط صب باید پاشم ی مروری بکنم !!
طبق معمول هر شب اس داده از شانسش هم ی نفر دیگ از دوستامم اس داده هر دوتاشون ازم پرسیدن بیداری منم چون طبق معمول ک اعصاب تعطیل گفتم امرو چی شده همه ب بیدار بودن من گیر دادن اونم ب عاغا برخورد و گف باشه من گیر نمیدم و از اون حرفا منم گفتم چیز خاصی نگفتم اونم نوشت:(‏ببین من دلتنگت شدم اونم بد جور سر تو با مامانم دعوا کردماا الان عصاب کلن تعطیله حرف چپی بزنی کشتمت هاااا امروز هرچی من بگم بگو خوب) این خصلتشو خوب بلدم این ینی الان حالم خوب نیس و نبودنت دیونم کرده کارم خیعلی اشتبا بود اونو خیعیلی بد ب خودم عادت دادم ی جور اعتیاد اونم از نوع شدید شده بود توبرف واس دیدنم بیاد حتی ی بار ک خونه ی ماما بزرگ بودم شب ساعت۱۱-۱۰بود ک اومد اونم تو جاده ی ب اون خطرناکی !! اما این کاراش بعد اون حرفا و کارا اصن ارزش نداره بعضی وقتا انقد سنگ دل میشم ک میگم ب من چ تقصیر خودش بود میخاست اینقد دلبسته و وابسته نشه!! اما میدونم دست خودش نیس
بین حرفاش گف میترسم برای همیشه ازدستت بدم و یکی دیگ باهات باشه !!وااقعن ینی تااون حد امیدواره ک حتی الان هم فک نمیکنه منو ازدست داده!!
حرف امشب زیاد دارم اما همون بخاطر بی حوصلگی نمینویسم :/
ب قول بابام این روزا اعصابم خیعلی ضعیف شده و واس هرچیز کوچیکی پرخاش میکنم اما نمیدونه اینروزا چ فشاری رومه شاید از هزارتاش فقط سه تاشو بدونه !!هیعیی

بیخیالی تا چقدر!!

فردا امتحان دارم اما ی فصل کلن مونده نمیدونم چرا اینقد بیخیال شدم 

خیعلی شل گرفتم!!نمیدونم خودمو کی پیدا میکنم :/این دوسال هم ک کلن ب قول معروف سرم ب تنم زیادیه و بکل مریض بودم و این مریضیا خودش منو خسته کرده ن اینک سرما بخورماا نه مث قبلم اصن سرما نخوردم اما امان از این پام ک منو دیونه کرده اخه دوبار گچ و این همه مراقبت بس نبود مطمئنم ترک ش هنوز مونده سرم ک هیچی ب قول اجی باید ی عکس بندازم از سرم شاید تومور باشه بخصوص ک علائم دوبینیشو دارم همیشه هروق اجی اینو میگه من میگم اشکال نداره فوق فوقش اینه میمیرم اما من میخام نگرانیش کم بشه وگرنه سردردام دیوانه کنندس

گفتم اجی دلم واسش تنگ شده چن هفتس ندیدمش دانشگاهم اخه اینقد 

سخت میگیرن اخهه بیچاره فقط درس میخونه اما واااقعن وقتی اسمش از 

داروسازی اومد ی بار بزرگ از رو دوشم برداشته شد خوشحالم ک ب ارزوش 

رسید اونم با این همه سختی ک دوتاییمون این همه سال بدون اعتراض تحمل کردیم

اجی جونی دلم واست خیعلی تنگ شده😢😘

چی میخاس بگه!!!

نمیدونم میخاد چی بگه ک فقط مِن مِن میکنه!! حوصله ندارم بیچاره هیچی 

نگف:/ همه ی جوابام اینطوری خلاصه شد(اهوم ، ممنون ، اره ، نووچ ، خستم 

کاری نداری برم) این جواب ۱۰تا اس ش بود !! خودمم میدونم خیعلی باهاش 

سردم اما اینجوری بهتره حداقل زودتر از سرش میوفتم +البته فک نکنم ول 

کن باشه هیعی واس خاطر خودش هم شده باید سرد باشم !!اما بعضی وقتا 

کم میارم وااقعن حرفاش دیونه کنندس و بعضی وقتا نمیتونم جلوی 

احساساتمو بگیرم!! اما بازم ب قول اسما شاهکار کردم بعد این مدت جلوی 

احساسمو گرفتم!! :/

درک نمیکنم این همه تناقض رو...

همیشه ی حرفش ازارم میداد هر وق میگفتم خودتو عوض کن و اونجور 

حرفا میگف اره راس میگی واس ی دختر ک پول از همه چی واسش مهمتره 

باید عوض بشم !! درحالی ک هیچوق نفهمید من بخاطر اینک ارزشش پیش 

من و بقیه بالاتر بره میگفتم بعضی کارارو کنار بزار !! نمیدونم در اووج عاشق 

بودنش همچین حرفایی رو چطور میزد همیشه هم میومد معذرت خاهی 

میکرد اما لیوان شکسته دیگ اب توش جمع نمیشه!!

یادمه ی بار گفتم از فلان دوستت فاصله بگیر بهش برخورد ک تو چی 

ازدوستام دیدی اونا مث برادرای منن اما چن وق پیش باهمون ادم بخاطر ی 

قضیه ک از اون دیده بود قطع رابطه کرد و الان اومده میگ من تازه ب حرفت 

رسیدم!!ولی خیعلی دیر رسید خیعلی دیـــــــر!!

وااقعن من بعد حرفیدن تو اون مدت فهمیدم من و اون تفاوت های زیادی داشتیم چ از نظر اخلاق چ از نظر فرهنگ!! اون عااشق "دوست دارم" 

"عاشقتم" گفتن بود در حالی ک میدونست من چنین شخصیتی ندارم و خیعلی ب اینجور حاشیه ها ارزش نمیدم اما اون در همه ی این تناقض هایی 

ک باهم داشتیم پافشاری میکرد ک باهم باشیم :/ اما من تحمل این بحث ها و 

اون وضعیت رو نداشتم خودش میدونست من مشکلم یکی دوتا نیس اما اون 

اصن دراین زمینه درک نکرد منو 

قبول دارم خیعلی جاها کوتاه اومد و باخاسته هام و حرفام و حتی تند خویی 

هام ک وقتی با یکی دیگ و یا هر دلیلی سر اون خالی میکردم کنار اومد و 

هیچ اعتراضی نکرد یادمه وقتی برای اولین بار سر قضیه ی مریضی مامانم 

برای اولین بار اشکمو دید حالش بدتر از من شد و  از خونه مامابزرگ زد 

بیرون و بعد برگشتنش هر کاری کرد تا من بخندم :) اما این کاراش با حرفای 

قبلیش اصن جور درنمیومد اصن نمیتونستم بفهمم چرا کسیرو ک اینقد دوس 

داره باید سر ی قضیه ای ک باید بدون فک کردن بهش جواب میداد ازش وق 

خاست!اونوق من رابطمونو تموم شده دونستم!!


بعضی وقتا بعضی اهنگا

نمیدونم بعضی وقتا بعضی اهنگا هرچقدرم چرت باشه دوس دارم گوش بدم

فک کنم اونم ب این گوش میکرد  میگف تو هم گوش کن عادت داش حرفاشو با اهنگ بهم بفهمونه الان حس میکنم حرفای اونو میشنوم هه


 

 

خوشحالم ک با خاطر بد مث خیانت یا هر چرت و پرت دیگه ای تموم نشد میش گف توافقی شد البته من مجبورش کردم به توافق!هه وگرنه هنوزم امید ب برگشتنم داره!! ی امید واهی