هـــــیـٰـــــســــْـتـــْریــــــٰکـــــــ

خودمـــو خاطــراتشــــ....

هـــــیـٰـــــســــْـتـــْریــــــٰکـــــــ

خودمـــو خاطــراتشــــ....

هـــــیـٰـــــســــْـتـــْریــــــٰکـــــــ

حس بدی است
خودت رامسبب
گریہ های شبانہ کسی بدانی...

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۵/۰۷
    دل
  • ۹۷/۱۱/۲۳
    :/"
پیوندهای روزانه

اولین اشتباه!!

امشب هر کاری کرد هر حرفی زد تا باهاش بحرفم اما من بعد درس سرم درد 

میکرد و حتی نفهمیدم کی خابم برده. نمیدونم چرا نمیخاد قبول کنه من 

خیعیلی وق پیش تموم کردم از وقتی اولین اشتباهو کرد!!برگشتنم بعد از اون 

حرفش ی اشتباه احمقانه بودامااون موقع فقطبخاطر اون برگشتم!!حالش 

اصن مساعد نبود با مامان و باباش اصن راه نمیومد و این باعث میشد ب من 

پناه بیاره اما من بعد برگشتم سرد شده بودم و حرفایی زدم ک فهمیدم 

ناراحتش میکنه اما هیچوق ب روم نیاورد. 

یادم میاد شب اخرین شب احیا بود خونه ی مامابزرگم بودیم باخاله رفتیم 

مسجد تو اونجاهم ول کن نبود هرلحظه اس هاش گوشیمو ب لرزه در میورد 

ی "من رفتم بای"نوشتمو گوشی رو روسایلت انداختم کیفم!بعد نماز و سحری 

برگشتیم خونه بهم زنگ زد برداشتم و باهم حرف زدیم اون از اینک اشتبا رو 

کی کرده حرف میزد و من فقط حرفای قبلنش یادم میومد !هجوم خون رو 

بعضی وقتا رو صورتم حس میکردم!چیز زیادی نگفتم قول داد همون ادمی ک من میخام بشه و توپ رو بزاره کنارو... و ازمن خاست حرفی ک قبلن زده رو 

فراموش کنم بهانش هم مث هر ادم دیگ این بود ک من وقتی عصبانی میشم 

نمیدونم چی میگم اما همون حرفی ک ناخاستا یا شایدم خاسته زد منو 

خیعیی عوض کرد خیعیلی!!!انتظار نداشتم روزی از کسی ک دوسم داره اون 

حرفو بشنوم اما شنیدم ....


قول دادا اما هیچوق سر قولش نموند !!


96/10/5سه شنبه

نظرات  (۱)

  • امیررضا کامیار
  • سلام 
    وب خوبی داری اما قالبش مناسب موضوع نیست

    به وب من بیا و نظر بده
    دنبالم کن
    یادت نره ها حتما
    پاسخ:
    سلام 
    ممنون اومدی اما من دنبال قالب و دنبال شدنم و اونجور چیزا نیستم فقط ی جا واس نوشتنم میخام
    حتمن دنبال میشی :)