دلمو به درد اورده

امشب مسجد بودیم مثل هر سال 

اس داده بود که کدوم مسجدی...فک کردم شهره ...ولی گفت نه ولی میخوام بیام ببینمت دلم اینجا گرفته..گفتم نصفه شبی کجا بیای اخهه انگا دلش گرفته بود میگف دلم تورو میخواد میخوام بیام ببینمت....با هر حرفی بود راضیش کردم نیاد و بره خونه بخوابه...این دلتنگیاش دلمو ب درد میاره

هعیییی

هرچی صلاحه

رابطمون خوب شده

مث قبلناا

ولی بازم کاراش ازارم میده

شب ساعت۹/۳۰میاد...

جواد زنگ میزنع بعد اینک شامشو خورد میرع بیرون تا ساعت یک یک و نیم...

میدونع خوشم نمیاد ولی ب خودش نمیگیرع....

اونروز یع الوچه رو از دم در انداخت خورد ب دستم خخخ واقعن دیونس خخخ

واسه ابجی یه کیسه الوچه اورده بود

امروز باهاش حرف زدم گفتم دلخورم

فک کرد بخاطر اینکه الوچه رو انداخته طرفمه

بعدشم فکر کرد که چون واسه ابجی الوچه اورده و واس من نیاورده ناراحتم از خنده مردم 

گفتم مگه من بچم اخههه....

خدا اخرشو بخیر کنه

امشب دعا نمیکنم باهم باشیم دعا میکنم هرچی صلاحمونه بشه...

ذهن مریضمـ...

این ذهن مریضم بدجور هواتو کرده...

کاش وضعیت همونطوری میموند !!اینطوری بیقرارترم:///

تو دلم غوغاست...واسه ی چی رو نمیدونم

هییی خدا ....

دلم گرفته 

از دوست داشتن زیاد حساس شدهــ....

یه حس بدی دارم

نمیدونم چرا همش دلشوره دارم

حس میکنم عاقبت خوبی در پیش نیس

همش به فکرشم!!نگرانشم...

میدونی میترسم باز واسه خودش فکر و خیال کنه باز ضربه بخوره

واقعنی عصبی شده!!یه لحظه عصبانی میشه بعد دو دیقه انگار نه انگار ک عصبانی بوده

میدونم خیلی دوسم داره...انگا از دوست داشتن زیاد یـ جوری شده

خیلی زود با حرفام قانع میشه!!

وقتی هم ک میبینه ازحرفم دست نمیکشم میگه باش هرچی تو بگی وهرکاری میخای بکن ولی فقد مال من باش....

اون حتی از فکر اینکه یکی دگه بهم دست بزنه عصبانی میشه ...

باید اروم اروم رو اخلاقاش کار کنم ...

فک میکنم وابستگیش نسبت بهم کمتر شده!!این خوبه واسش :))

نمیدونم سر درگمم ... کاش اتفاق بدی نیفته ....خداجونم ب امید خودت!!بقیشو خودت درست کن

همــون عادته هیشگیمون

نمیدونم چرا نگرانم همش

حس میکنم بازم میره تو حس و فک میکنه دوستیم ....

تو هر پی امش فقط گفت هر کاری میکنی بکن فقط مال من باش...مال مننننن

:)

من همون اول بهش گفتم که فقط میخام رابطمون مث قبلن ها صمیمی باشه و خبری بین من و اون نیست

امیدوارم فکرای بیخوری نکنه

پی ام داده ک دوووووستتت دارم خداروشکررر

منم گفتم ک توروخدا فکرای الکی نکن اینطوری جفتمون اذیت میشیماااا

دیروز 9رمضان4خرداد بود ک دوباره ب ارامش رسیدم

راستش احساس گناه میکردم این شرایط یکم ارومم میکنه!!اینک دیگه ازم دلخور نیس

ولی از اخرش بدجور میترسم

اون اینبار تصمیمشو گرفته ک هرکسی صد رسیدنمون بشه میکشه! واقعن از حرفاش میترسم.میدونم یه حرفو بزنه عملی میکنه.گف حالا هرکسی باشه چه بابای تو چه بابای خودم

خدایااا خودت اخرشو به خیر کن...من فقط میخواستم دلخوری بینمون نباشه!!همین

واسه تلافی سوسک میخام هر وقت خابید روش یـه لیوان اب بریزم :)چیزی ب ذهنم نمیرسه زیاد شاید کار دیگه کردم ..اگ بود مینویسمش

از این به بعد باید زیاد نزدیکش نشم😂😂کافیه یه بار تنها شیم ک....

منم همچین بدم نمیادااااا😂😂😂😂😂😂😂

خنده هاشو دوست دارم دلم نمیخاد ناراحت ببینم!!ولی بعضی وقتا با حماقتاش و حرفاش کفرمو در میاره

امروز یه تیپ دخترکش زد رف با دوستاش سر کار

نمیدونم چرا نمیتونم نسبت بهش بی تفاوت باشم...با همه حرفایی ک زده بازم دوسش دارم

هیچوق نگفتم که از ته ته دل دوست دارررررررررررم رواانی دلم

دلش واسه شب بخیر گفتنام تنگ شده بود:)همون عادت همیشگیمون

دوست دارم شب بخیر عشقم بای

اراامش سلااام:)

دیشبو باهاش حرفیدم

قرار شد مثل قبلنا باهم صمیمی باشیم

گفتم فقط ی راه واسه جبران گذشته هس!!اونم انک از صفر شروع کنیم!!اینطوری اگه بعدن دوباره ازم درخواستتو بکنی میتونم بهش فکر کنم

اولش قبول نمیکرد...بعدن خود ب خود قبول کرد...بهش گفتم داداش دار شدم خیلی عصبانی شد اونم بعدش گفتم ک خودش ادم داره یکم خیالش راحت شد

واسه سحری کشوندمش خونه...واااای یه سوسکو اورد گذاشت رو گوشی 😣😣

قول دادم تلافیشو دربیارم

گف تو دختر زندگی هستی😂😂گف دختر باید از سوسک بترسه و اقاش بگع وعاغاش ازش بوس بگیرع

منم گفتم دیگع برم  کم کم داریم+18میریم..اونم گف خودم سوسکو میندازم جلو پات تا بوسو ازت بگیرم..من دیونع اون بوسمم....چیزی نگفتم

الان کمی اروم میشم:)

سردرد خاطراتو میاره رو سرِ دردت

دلم تنگتع...

میدونی از چی ناراحتم!؟از اینک واس کسایی ناز کردم ک لیاقتشون از تو کمتر بود،، اجازه زدن حرفایی رو بهشون دادم ک تو فقد یکبار زدی اونم بعدش کلی ناراحت شدی و معذرت خاستی!!

همیشه گفتم ک بابا عشق و عاشقی کجا بود ! شاید راس بود شایدم غلط هس!!

وای هیچوق قیافه بعد اینک من گریه کردمو تو رفتی بیرون و بعد برگشتنت نشستی و فقد نگام کردی:)

یادمه ی بار ازت پرسیدم تا کجاهارو ب من فک کردی گفتی اول قول بده نمیخندی...بعدش گفتی تا جایی ک باهم سه تایی رفتیم پارک:؛)شاید اون موقعه خندیدم ولی خیلی بهم فک میکردی...ب هر چیزی ک فک کنم با من فک کردی!!مطمئنمم

واقعن کاش از اول حماقت نمیکردمو قبول نمیکردم هعییی ولی خوشحالم کات کردم!!جای ضررو از هرکجا بگیری منفعته!!

ولی تو رو بد پاچوندم بــــــــــــــد!!نمیخاستم:/خودت خاستی...

یادمع ی بار گفتی دوست دارم هاتو ب زور من میگی:/راس میگف خعلی کم  از اوجور حرفا و کارایا عاشقانه میکردم ..واقعن میخاستم دلبسته تر نشع

واقعن حس میکنم سنگدل شدم😑

باهاش خدافظی کردم و گفتم کاری نیس دارم میرم خونه! بعد کلی قربون صدقه رفتنم گف مواظب خودت خعلی خعلی باش و از اون حرفااا

این ناز کشیدنش ناراحتم میکنه ..این قربون صدقه رفتناش!!هعییییی خدااا من بد کردم باهاش اونم زیااااد هوووووف

بمیرمم واسش نمیدونم چرا دلم واسش گرفف هعییی واقعن بعضی وقتا حس میکنم سنگدلم ک اینهمه بهش سخت میگیرم ولی...

دیشب بااینک حال خودش خوب نبود هرکاری کرد حالمو خوب کنع

بیخیال میگذرع این روزااا خدا بزرگع تا ببینیم اخرش چی میشع

انگا تو ی شرکت مشغول ب کار شدع ...واس تاخییر جواب دادنش گف از شرکت باهام تماس گرفتع بودن!!میخاس ی جوری بهم بگه ک داره کار میکنه تو شرکت:)موفق باشه

ولی خداوکیلی این روزا نمیدونم چ مرگمع ک دلم فقد هواشو میکنه و میخام کنارش باشم و کنارم باشه!!یاد بالای درخت افتادم ک گف یا باید بزاری توت بزرگ رو  بزارم دهنت یا میندازمش زمین..هعییی چ روزایی بود خداییی

دیــشب مثل قبلناا

 خعلی وق بود باهاش نحرفیدع بودم ...دیشب باهاش حرفیدم!!عادی مث همیشع و رابطع عادی ک قبلن داشتیم!!دوباره گوشیش خراب شدع..نرگس از دستش افتادع تو اب !!

از حق نگذریم دلم واسش تنگ بود!!چن وق بود خعلی ذهنمو مشغول کردع بود 

خیلی سخته کسیو دوس داشته باشی ولی نخای باهاش باشی!واقعن دوسش دارم ولی ازش دل زده شدمم،،کاراش و مخصوصن حرفاش دل زدم کرد !

این روزا خیلی بافکرش درگیر بودم ولیی هیچوق نمیخام...

بازم گف منتظرم و الان جواب نده و فردا صب جواب بده ولی من همونجا نه رو گفتم بهش:/

واای از دل درد دارم میمیرممم احح خاک تو سر خاله پری://

بعد چن مدت نوشتم

دلم واسش تنگ شدع

میخام اس بدم!!

ولی نـــــــــــه!!

اون تازه اس هاش کم شده!

اونم بخاطر اینک گفتم تبلتو میدم بابام

چهارشنبه سوری اس دادع بود

عاا رفتن ارومیه!!خونشونو بردن اونجا

جواد بهم اس داد و گف زنداداش رفتن ازش خدافظی کن!!از زنداداش گفتنش متنفررررم

تل زدع!!هه یادمه بهش گفتم دلت اکانت کنه و با هر شماره ای اکانت نداشتع باشع ...

سرش ب اون گرمه باز زیاد یادم نیس دگ!!

بهم گف 

+منتظرتم

-منتظر چی!؟

+اینک برگردی

-😑😑

+ مرسی

-از چی!؟

+هیچی بیخیال

نمیخااام منتظر باشع!!!!

دلم هواشو بدجووور کردع !!؟؟چرااااااااااااااا!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خابم نمیبره!!نباید اس بدم

این باتری گوشیمم رو اعصابمع!!5درصده:///

خوب بخابی :)

1:30